مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت بهـر نماز عـشق به محـراب معـرفت از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش از بسکه همچو فاطمه با گریه خو گرفت رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت پیراهنی که فاطمه از مهـر رشته بود تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت با یاد تشنگـان لب آب خـون گـریست هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت با کـثرت گـناه «وفائی» به اشـک و آه امـیـد خـود ز آیـۀ لا تـقـنـطـو گـرفـت |